استقبال با خیره شدن و زمزمه، خشونت و توهین در خیابان، بیاعتمادی و ترس در همه چشمان: این سرنوشت تمامی تیفلینگها است. قسمت بدتر ماجرا این است که تیفلینگها میدانند دلیل این واکنشها پیمانی است که چندین نسل قبل با آسمودئوس، ارباب نُه جهنم بسته شده است. نتیجه آن پیمان، تزریق ماهیت شیطانی آسمودئوس به خون تیفلینگها است. ظاهر و طبیعت تیفلنگها تقصیر آنها نیست، بلکه نتیجه یک گناه قدیمی است که آنها و فرزندانشان همیشه مسئول آن خواهند بود
قبایل اورک و انسان گاهی اوقات متحد میشوند، نیروهای خود را به یک گروه بزرگتر تبدیل میکنند و باعث وحشت سرزمینهای اطراف میشوند. این اتفاق ممکن است تحت رهبری یک وارلاک قدرتمند یا پس از سالها مبارزه و به جایی نرسیدن اتفاق بیفتد. وقتی این اتحادها با ازدواج بسته میشوند، نیمه-اورکها متولد میشوند. برخی از نیمه-اورکها به ریاست قبیله میرسند و خون انسانی آنها باعث برتری نسبت به رقبا میشود. برخی برای اثبات ارزش خود میان انسانها و سایر نژادهای متمدنتر تلاش میکنند. بسیاری از آنها ماجراجو میشوند و به شهرتی فوقالعاده یا بدنامی بزرگی میرسند
نیمه-الفها در دو جهان هستند، اما به طور واقعیت به هیچکدام از آنها تعلق ندارند. برخی میگویند که آنها بهترین ویژگیهای والدین انسان و الف خود را به ارث بردهاند: کنجکاوی انسانها، ابتکار و جاهطلبی که توسط ظرافت الفها تصفیه شده، عشق به طبیعت و سلایق هنری الفها. برخی از نیمهالفها در میان انسانها زندگی میکنند و به دلیل اختلافات عاطفی و جسمی میان آنها فاصله میافتد، آنها دوستان و عزیزانشان را میبینند که چطور پیر شدهاند در حالی که گذر زمان به سختی نیمه-الفها را تحت تاثیر قرار میدهد. برخی دیگر با الفها زندگی میکنند و وقتی در سرزمینهای جاودان آنها به بلوغ میرسند میبینند که هم سن و سالان آنها به زندگی خود در دوران کودکی ادامه میدهند. بسیاری از نیمه-الفها که نمیتوانند در هیچکدام از این دو جامعه قرار بگیرند، سرگردانی را پیشرو میگیرند یا با افراد دیگر همراه و مشغول ماجراجویی میشوند